خادم الشهداء
خادم الشهداء

خادم الشهداء

کاروان در راه است......




حکمت باران در این ایام می دانی که چیست ؟!.....


آب و جارو می شود بهر محرم کوچه ها....


الهم ارزقنی توفیق زیارت الحسین ( ع ) فی الدنیا ..........

                                 و

الهم ارزقنی شفاعت الحسین ( ع ) فی الآخره.......


التماس دعا                            

                                                   

شعر شلمچه سروده حضرت آقا.....

   



ز آه سینه ی سوزان ترانه می سازم

چو نی زمایه ی جان این فسانه می سازم

به غمگساری یاران چو شمع می سوزم

برای اشک دمادم بهانه می سازم

پر نسیم به خوناب اشک می شویم

پیامی از دل خونین روانه می سازم

نمی کنم دل از این عرصه ی شقایق فام

کنار لاله رخان آشیانه می سازم

در آستان بخون خفتگان وادی عشق

برون ز عالم اسباب خانه می سازم

چون شمع بر سر هر کشته می گذارم جان

زیک شراره هزاران زبانه می سازم

زپاره های دل من شلمچه رنگین است

سخن چو بلبل از آن عاشقانه می سازم

سر وتن و دل و جان را به خاک می فکنم

برای قبر تو چندین نشانه می سازم

کشم به لحظه ی شوریدگی بساط ((آمین ))

کنون که رفت سفر چون کرانه می سازم


                                                                 مقام معظم رهبری

حقیقت تلخ

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سلام خدا....

سلام خدا جونم خوبی؟؟؟؟؟؟؟

اومدم امشب یه گپی با هم بزنیم

راستش یه نمه بی حوصلم

یه چی بگم تو هم دلت میگیره مثل من؟

وقتی دلت میگیره گریه ام میکنی؟

اونوقت تو هم مثل من سرت و میکنی تو بالشت

یا نه یه کسی هست میری تو بغلش؟

آخه میدونی من هر کار میکنم بالشم آرومم نمیکنه

با دیوارم آبم تو یه جوب نمیره

اما دمش گرم وقتی میرم حموم شیر آب با من همراهی میکنه

نخند خدا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

هر چند خنده ام داره

اینه اون مخلوقی که به خودت آفرین گفتی

اینه اون مخلوقی که بهترین فرشته ات شد شیطان

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چون بهش سجده نکرد

خدایا خستم 

خودت دیدی این چند وقته حالم و دیدی

دیشبم زجه هام و شنیدی

فردا اگر آقا بطلبه میخوام برم حرم

شاید از اونجا صدام بهتر برسه

اما یه سوال مگه تو ،تو قلب شکسته نیستی

خب قلب منم که شکسته 

البته قلب من دیگه تیکه تیکه است 

شاید برا همون نمیای 

حقم داری

قلبم انقدر حالش بده هر کی میاد 

دو سه روزه ازم خسته میشه و بدش میاد

تو که خدایی و بنده های خالصی داری

که من پاپتی توشون گمم

اما خدا بیا یکم امشب تحملم کن

بزار تو بغلت باشم

آخه شونه ندارم 

آغوششم کسی به من نمیده

اونی که دوستش دارم و ............

ازم خسته شده میگه اشتباه شده

نمیدونم والا...........

شاید من عوضیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شایدم عوضی به دنیا اومدم

هیییییییییییییییییییییییییییییی

خدایا این دنیام ارزش نداره 

منم جدیدا پی بردم بی ارزشم

چمیدونم والا

حس خوبی ندارم

خستم 

میشه فردا تو بغل خودت از خواب بیدار شم

اینجا آدما من و دوست ندارن

پدر موشکی ایران.....


بچه محله سرچشمه، جوانکی لاغر اندام و سر به زیر با موهای فرفری که مانند بسیاری از جوانان نسل انقلاب، پاسداری از نهضت را تکلیف خود دانست و به صف سپاهیان روح‌الله پیوست و سرباز فرمانده کل قوا شد.

بعد از شهادت علی (برادرش) در سوسنگرد که از کودکی‌ انس زیادی با هم داشتند، عزمش بیش از پیش جزم شد و با نبوغ بی‌حدش،‌ کاری را شروع کرد که از ساخت خمپاره 60 آغاز شد و تا موشک شهاب 3 رسید. جوانی که در دانشگاه جنگ،‌ فارغ التحصیل شد؛ از صدام تا سران صهیونیستی و آمریکایی برای سرش جایزه گذاشتند و شد کابوس بی‌پایان لشکریان شیطان و امیر لشکریان خدا.

در این گزارش مروری کوتاه داریم بر مقاطع تاثیرگذار زندگی این دانشمند عزیز که اقدامات جهادگرانه‌اش پایه‌گذار بسیاری از پیشرفتهایب فناورانه و بازدارنده گذشته و آینده شد.

1- 6/8/1338

تولد در محله سرچشمه

در محله سرچشمه

در محله سرچشمه تهران متولد شد. پدرش محمود تهرانی مقدم به پیشه خیاطی مشغول بود.

2- 1345

اغاز تحصیلات

به علت شغل پدر (خیاطی) به محله شکوفه وسپس به محله بهارستان نقل مکان کرد و مدارس ابتدایی و دبیرستان را در همین مناطق گذراند.

3- 1348

ورود به مسجد زینب کبری(س)

در مسجد زینب کبرای سرچشمه زیر نظر آیت‌الله سید علی لواسانی امام جماعت و مدیر مسجد،‌ تعلیمات دینی و مقدمات آشنایی با اسلام را فرا گرفت و به همراه برادرانش در گروه سرود مسجد شروع به فعالیت کرد. این گروه سرود، هسته‌ اصلی گروه سرودی بود که در روز 12 بهمن 57 در فرودگاه مهرآباد به اجرای برنامه پرداخت.

آیت‌الله لواسانی در این باره می‌گوید:«محل ما خیابان امیرکبیر،‌ کوچه آمیز محمود وزیر است. آنجا یک مسجد و یک حوزه علمیه داریم و خانه ما هم کنار مسجد است. وقتی می‌رفتیم برای نماز، کارهای دیگری هم می‌کردیم. مثلا با نوجوانان کارمی‌کردیم و برایشان نامه داشتیم. یک گروه سرود هم درست کرده بودیم که در روزهای انقلاب برای خودش بروبیایی داشت. مسجد پررونقی بود و بچه‌های خوبی در آن رفت و آمد می‌کردند. برخی که نمی‌امدند، کسی را می فرستادم ومی‌گفتم بگویید آقای لواسانی کار تان دارد. به دنبالشان میرفتیم. الحمدالله آن نسل حالا سردار و سرتیپ ومتخصص شده‌اند و برای خودشان بروبیایی دارند خدارا شکر.

سه برادر بودند. محمد آقا که خدا حفظشان کند الان هستند، حاج حسن آقا که یگانه بودند و شهید علی، برادر اینها. مادر خوب و متدینی دارند. خداحفظشان کند. اینها رو اورد مسجد پیش ما. چقدر این جاج حسن آقا با اخلاص بود. ما با اینها مانوس بودیم و برایشان کلاس گذاشته بودیم وبرایشان احکام می گفتیم. جقدر بچه‌های خوبی بودند»

4-1356

قبولی در دانشگاه در مقطع فوق دیپلم

در رشته صنایع (برش قطعات صنعتی) در مقطع فوق دیپلم مدرسه عالی تکنیکیوم نفیسی پذیرفته شد.

5-1357

همراهی در مبارزات انقلابی

همزمان با اوج‌گیری فعالیت انقلابی تحت تاثیر برادرش محمد به صف انقلابیون پیوست. برادر بزرگترش احمد در این باره می گوید:«در روزهای منجر به پیروزی انقلاب به اتفاق دوستانش در فعالیت‌های زیرزمینی، نارنجک‌های دستی می‌‌ساخت که با استفاده از سه راهی لوله آب تولید می‌شد. شب 22 بهمن در میدان امام حسین (فوزیه سابق) با پرتاب نارنجک دستی یک خودروی نظامی ارتش را مصادره و سرهنگ سوار بر خودرو را به اسارت درآورد» .

6 – 1358

اخذ مهندسی صنایع

در مقطع لیسانس رشته مهندسی صنایع ادامه تحصیل داد و موفق به اخذ مدرک مهندسی شد.

7- تیرماه 1359

عضویت در سپاه پاسدران

در اطلاعات منطقه 3 سپاه شمال مشغول به فعالیت شد وتا 31/7/59 در این سمت باقی ماند. در زمان شورش‌های قوی در نقاط مرزی که مهم‌ترین آنها حوادث تجزیه‌طلبانه در کردستان بود و سپاه را در 15 ماه اول عمر خود متوجه ضرورت تقویت صبغه نظامی کرد. با این رویکرد تا شهریور 1359 که در آستانه هجوم رژیم بعث عراق قرار گرفتیم، حداکثر توان رزمی سپاه تعداد معدودی گردان‌های رزمی بود که با روش‌های چریکی وغیر کلاسیک، درگیر مبارزه با اشرار وضد انقلابیون مسلح در کردستان شدند. سنگین‌ترین سلاحی هم که در اختیار سپاه بود، تعدادی خمپاره‌انداز و آرپی‌جی و تیربار بود در حالی که همین وضعیت ضد انقلابیون در کردستان، مسلح به توپخانه هم بودند. شاید آمار کل سلاح‌های سپاه در آن مقطع از چند هزار تفنگ ژ3 و کلت و ده‌ها خمپاره‌انداز و آرپی‌جی تجاوز نمی‌کرد و این، همه موجودی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود.  ادامه مطلب ...

پرستوی گمنام کانال کمیل....

ابراهیم در اول اردیبهشت سال 36 در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان دیده به هستی گشود . او چهارمین فرزند خانواده بشمار می رفت . با این حال پدرش مشهدی محمد حسین به او علاقه خاصی داشت.

او نیز منزلت پدر خویش را بدرستی شناخته بود. پدری که با شغل بقالی توانسته بود فرزندانش را یه یهترین نحو تربیت نماید.

ابراهیم نوجوان بود که طعم تلخ یتیمی را چشید . از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد.

دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و کریم خان . سال 55 توانست به دریافت دیپلم ادبی نائل شود . از همان سال های پایانی دبیرستان مطالعات غیر درسی را نیز شروع کرد.

حضور درهیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر علامه محمد تقی جعفری بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم موثر بود . در دوران پیروزی انقلاب شجاعت های بسیاری از خود نشان داد.

او همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود . پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش پرورش منتقل شد. ابراهیم همچون معلمی فداکار به تربیت فرزندان این مرز وبوم مشغول شد.

اهل ورزش بود. با ورزش پهلوانی یعنی ورزش باستانی شروع کرد. در والیبال وکشتی بی نظیر بود. هرگز در هیچ میدانی پا پس نکشید ومردانه می ایستاد.

مردانگی اورا می توان در ارتفاعات سر به فلک کشیده بازی درازو گیلان غرب تا دشت های سوزان جنوب مشاهده کرد. حماسه های او در این مناطق هنوز در اذهان یاران قدیمی جنگ تداعی می کند.

در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه های گردان کمیل وحنظله در کانالهای فکه مقاومت کردند اما تسلیم نشدند.

سرانجام در 22 بهمن سال 61 بعد از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب ، تنهای تنها با خدا همراه شد. دیگر کسی او راندید.

او همیشه از خدا می خواست گمنام بماند. چرا که گمنامی صفت یاران خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. ابراهیم سالهاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی باشد برای راهیان نور.


شهداء شرمنده ایم ...




در تفحص شهداء دفترچه جیبی شهید شونزده ساله ک گناهانش را نوشته بود پیدا شد:


در این هفته یک شب بدون وضو خوابیدم، خنده بلند در جمع کردم، غرور در بازی وقتی ک گل زدم، نماز شب را بدون دقت خواندم، فرمانده در سلام از من سبقت گرفت، ذکر روز شنبه را فراموش کردم و جمعه ب جای هزار صلوات هفتصد صلوات فرستادم.


شهداء شرمنده ایم، خیلی چیزا یادمون رفته ...


حتی بسیاری از واجبات ...


التماس دعا

خادم الشهداء

اینجا تنها مکانی کوچک و سر بسته نیست برای گرد هم آمدن، اینجا به راستی محل رفت و آمد ملائکه است و از ملائکه بالاتر. محل آمد و شد اشرف مخلوقات. آنها که به راستی آدمیت را تجربه کردند. آنها که امروز هم همچون کودکان تازه متولد شده سفید پوش و کوچک به این مکان آورده می شوند، بی نام و نشانند همچون مادرشان. می آیند تا طوافشان کنیم. گرد راهشان را به تبرک برداریم و آنچه در دل داریم و می خواهیم آنان به هنگام عروج، با ساکنان عالم بالا از طرف ما بگویند با آنها در میان بگذاریم.

 

معراج مکانی است برای بدرقه سربازان بی پلاک . مکانی برای آخرین دیدار ، محل وداع با سردارانی که تازه رخ نموده اند به بشریت برای نشان دادن راه رهایی، آری آنان نیز چون سیدشان چراغ هدایتند، آنان پاسخ روز واقعه ی حسینند که سربازان به خون افتاده اش را صدا کرد برای یاری! آنان تفسیر آیه و لا تحسبن الذین هستند که با فریاد می گویند ما زنده ترینیم ما از خاک برخاسته ایم برای زنده کردن دل ها. اگر دلت اینجا زنده نشود هیچ جای دیگر نخواهد شد.








با یادتان شروع کردم، خودتان یاریم کنید ...